در تحلیل جنگها و بحرانهای بینالمللی آنچه بیش از هر چیز اهمیت دارد، نه فقط شلیک نخستین گلوله، بلکه هدف راهبردی از آغاز درگیری مورد توجه است. سیاستهای آمریکا بویژه در دوره ترامپ از منظر نظامی و امنیتی از همان اول با نشانه هایی از تحریک، تهدید و تلهگذاری همراه بود. در مورد درگیری کنونی ایران و اسرائیل، یکی از پرسش های کلیدی این است: آیا آمریکا با سنجش دقیق شرایط، عمداً ایران را وارد یک جنگ ناگزیر کرده است؟ پاسخ به این پرسش، نیازمند واکاوی همزمان سطح تاکتیکی، استراتژیک، منطقهای و بینالمللی این درگیری است.
نخست باید درک کرد که آمریکا بهویژه پس از خروج مستقیم نظامیان خود از خاورمیانه، به دنبال حضور پررنگ میدانی نیست بلکه ترجیح می دهد از طریق بازیگران نیابتی یا تحریک بازیگران منطقه ای منافعش را تأمین کند. در نتیجه نقش اسرائیل، و برخی دولتهای کوچک تر اهمیت مضاعفی یافته است. آمریکا، بدون آن که هزینه مستقیم ورود به یک جنگ را بپردازد، تلاش می کند ایران را بهگونه ای درگیر چالشهای امنیتی کند که در نهایت مسیر رشد اقتصادی، نفوذ منطقه ای و توان هسته ای اش مختل شود.
تحریک ایران به واکنشهای سخت و سپس بهره برداری از این واکنشها برای اجماع سازی جهانی علیه ایران بخشی از این سناریو است. در این روز و شب ها، حملات اسرائیل به مراکز حساس در داخل ایران و ترور برخی شخصیتهای علمی و نظامی، در حالی که آمریکا سکوت کرده یا تلویحاً از آنها حمایت کرده، بخشی از این پازل را تشکیل می دهد.
آمریکا جنگ مستقیم نمی خواهد اما یک درگیری کنترل شده را تحمل یا حتی تشویق می کند. به عبارتی، آمریکا بههیچ وجه به دنبال ورود مستقیم یا جنگ تمامعیار نیست. این بخشی از مهار غیرمستقیم است. یعنی درگیر کردن ایران در بحرانهای منطقه ای برای کنترل آن، بدون درگیر کردن حتی یک سرباز آمریکایی.
آمریکا با تأکید مکرر بر نگرانی از برنامه موشکی و نفوذ منطقه ای ایران، عملاً پرونده هسته ای را به بهانه ای برای مدیریت تنش بدل کرده، نه حل واقعی اختلاف. در واقع مذاکرات دیگر هدف نیست، بلکه ابزار فشار است. در عین حال، اگر ایران صورت احساسی یا بدون محاسبه دقیق، دست به اقدامات نظامی تهاجمی بزند، آمریکا می تواند با دست بازتری، اجماع بین المللی علیه آن شکل دهد، تحریمها را تشدید کند یا حتی زمینهساز یک ائتلاف نظامی محدود شود، بدون آن که خود را آغازگر جنگ معرفی کند.
اما از آن طرف آمریکا و غرب باید بدانند چنانچه همه این موارد را با محدودیت بیشتری اعمال کند، شاید ایران مجبور به بستن تنگه هرمز شود و این یعنی ۲۰ درصد از عرضه نفت متوقف خواهد شد و در نتیجه اقتصاد جهانی رو به بی ثباتی خواهد رفت.
طرح اولیه شامل ترور فرماندهان سپاه، دانشمندان هستهای و ایجاد فشار روانی و نظامی بر تهران بود تا رهبری ایران را وادار به عقب نشینی در میز مذاکرات کند و در نهایت مسیر برای یک توافق جامع اما تسلیم طلبانه باز شود. اما برخلاف انتظارات آمریکا و اسرائیل، ایران نه تنها عقب نشینی نکرد بلکه با تدابیر به موقع رهبر ایران با جایگزینی سریع فرماندهان و نمایش اقتدار خود، نوعی بازدارندگی تهاجمی را به نمایش گذاشت که معادلات آمریکا و اسرائیل را بر هم زد. حمله بی سابقه موشکی ایران به اسرائیل که منجر به ویرانی در نقاط حساس و راهبردی شد، پیام روشنی برای آمریکا دارد. اینکه دوره محاسبه یکطرفه و اقدامات بدون هزینه علیه ایران به پایان رسیده است.
آمریکا در این نقطه تاریخی با یک بنبست راهبردی مواجه است. از یک سو اگر وارد جنگ مستقیم با ایران شود، خطر گسترش جنگ به کل منطقه و ضربه به متحدانش وجود دارد. از سوی دیگر اگر سکوت کند و صرفاً اسرائیل را تنها بگذارد، به معنای ضعف در حمایت از مهمترین متحد منطقهای اش تلقی خواهد شد. گزینه دوم برای آمریکا، میانجیگری روسیه است. چرا که مسکو هم با تهران روابط نزدیکی دارد و هم در حال حفظ تعادل استراتژیک در منطقه است.
این احتمال وجود دارد که روسیه وارد عمل شود تا جنگ را مهار کند، به ویژه اگر جنگ منافع اقتصادی و ژئوپلیتیک روسیه را نیز تهدید کند. از این منظر، می توان گفت آمریکا در تله ای که خود برای ایران طراحی کرده بود تا حدی گرفتار شده است. تله ای که قرار بود ایران را وارد بحران چندجانبه کند، اما به واسطه واکنش سریع و تهاجمی ایران، خود به عاملی برای تضعیف موقعیت اسرائیل در افکار عمومی و ناتوانی آمریکا در مدیریت بحران تبدیل شده است.
با این حال باید توجه داشت که نتیجه نهایی این بحران، بستگی به تحولات روزهای آینده و تصمیمات سیاسی قدرتهای بزرگ دارد. آمریکا همچنان ابزارهای فشار فراوانی دارد، اما تاکنون موفق به مهار مقاومت ایران نشده است.
اگرچه سیاست تهاجمی ایران موجب تحسین در داخل شده، اما نباید از این واقعیت غافل شد که تداوم جنگ، فشارهای اقتصادی، امنیتی و دیپلماتیک گسترده تری را به کشور تحمیل خواهد کرد. از همین رو لازم است مقامات ایران نیز ضمن حفظ اقتدار نظامی، از کانالهای دیپلماتیک هوشمند برای جلوگیری از فرسایشی شدن بحران بهره بگیرند چراکه تاریخ منطقه نشان داده است هیچ جنگی بدون هزینه نیست، حتی اگر پیروز باشی.
و اما گزینه سوم تداوم جنگ است که در شرایط فعلی خطرناکترین سناریو است. اگرچه ورود مستقیم آمریکا به جنگ یا میانجیگری روسیه دو گزینه آشکار و قابل تحلیل هستند، اما واقعیت این است که تداوم درگیریهای مستقیم بین ایران و اسرائیل، بدون ورود علنی قدرت های بزرگ، اما با حمایتهای پنهان یا فشارهای جانبی از سوی آنها. این سناریو همان چیزی است که می توان آن را جنگ نیابتیِ پیشرفته یا درگیری کنترل شده نامید.
در این مسیر، آمریکا ترجیح می دهد که هزینه جنگ را از طریق اسرائیل پرداخت کند، بدون آنکه خود را مستقیماً درگیر کند. در همینحال اسرائیل نیز ممکن است با توجیه امنیت ملی خود و خطر برنامه هسته ای ایران، عملیاتهای نظامی را ادامه دهد و حملات دقیق تری ترتیب دهد تا دست کم زیرساختهای حیاتی ایران را تخریب کند. ایران نیز به عنوان یک بازیگر مقاوم و برخلاف تجربههای قبلی، نشان داده که حاضر است هزینه پاسخ را پرداخت کند و به صورت مستقیم ضربات سنگینی وارد نماید.
در نهایت می توان گفت که آمریکا مستقیما خواهان جنگ تمامعیار با ایران نیست، اما مایل است ایران را در یک جنگ فرسایشی، محدود و پرهزینه گرفتار کند. جنگی که نه تنها منابع داخلی ایران را مصرف می کند، بلکه فرصتهای دیپلماتیک و اقتصادی آن را نیز نابود میسازد. در حال حاضر ایران برگ برنده را در مقابل اسرائیل دارد. هدف نهایی آمریکا و اسرائیل، تضعیف راهبردی ایران است بدون آن که آمریکا هزینه های یک جنگ بزرگ را بپردازد. این همان تله ای است که اگر ایران بدون محاسبه دقیق در آن گام بگذارد، ممکن است پیامدهای راهبردی سنگینی را متحمل شود.
مهدی حسینی محقق-
خبرگزاری جمهور