۰

حاشیه‌ای بر شطحیات «امیر» حزب اسلامی

سه شنبه ۲۵ اسد ۱۴۰۱ ساعت ۱۵:۱۱
«امیر حزب اسلامی» به عقده دیرینه اش برای دستیابی به قدرت بازمی گردد و طالبان را به تشکیل دولت قانونی، ایجاد قانون اساسی، پارلمان و سازوکاری مشروع برای ساختار قدرت دعوت می کند و تحصیل دختران را در شعاع شریعت اسلام، مجاز و مشروع می داند.
حاشیه‌ای بر شطحیات «امیر» حزب اسلامی
گلبدین حکمتیار؛ رهبر حزب اسلامی سقوط نظام قبلی از سوی طالبان را «یک حرکت مثبت و یک دستاورد» خواند.
 
او در گفتگو با بی‌بی‌سی گفت: «برای من سقوط نظام هم یک حرکت مثبت بود. این نظام باید سقوط می‌کرد. به نفع ملت بود. سقوط نظام یک دستاورد بود. آنچه که باید صورت می‌گرفت. این نظام عامل جنگ، خونریزی و ویرانی بود... برای من سقوط نظام، خروج نیروهای اشغالگر و خاتمه اشغال یک دستاورد و یک آرمان بود که سال‌ها برای آن مبارزه کردم.»
 
آقای حکمتیار که پنج سال پیش با امضای تفاهمنامه‌ای با دولت پیشین به کابل بازگشت، نظام قبلی را «دست‌نشانده» می داند.
 
او درباره دلیل ناکامی طالبان در تشکیل یک نظام قانونی و جلوگیری از فروپاشی اقتصادی گفت: «طالبان یک کشور کاملا ویران و جنگ‌زده را به میراث گرفته‌اند و با فشارهای خارجی هم مواجه‌اند...»
 
او با وجود «خواسته‌ها و شکایت‌ها و ملاحظات»، «نظام طالبان» را بر «حکومت دست‌نشانده قبلی» ترجیح می‌دهد.
 
او گفت حکومت فعلی سرپرست است و باید جای خود را به یک حکومت قانونی بدهد. یک مرجع باصلاحیت ملی باید درباره قانون اساسی و نظام آینده تصمیم بگیرد.
 
درباره آموزش دختران هم معتقد است این «حقی است که خدا و شریعت اسلام به دختران داده‌اند.»
 
سراسر مصاحبه تازه آقای حکمتیار آکنده از تناقض است. او در حالی نظام پیشین را دست نشانده و مستوجب سقوط می داند و ادعا می کند که برای سرنگونی آن مبارزه کرده است که خودش با همان دولت و نظام، تفاهمنامه صلح امضا کرد، از خفا بیرون آمد، به کابل بازگشت و سلاح هایش را بر زمین گذاشت.
 
همین نکته درباره حضور و زندگی شخصی و سیاسی حکمتیار، زیر سلطه نیروهای خارجی نیز صادق است. او نیروهای خارجی را «اشغالگر» می نامد؛ تعبیری که هرگز تا زمانی که در کابل بود جرأت ابراز و بیان آن را نداشت؛ بلکه در سایه حمایت های امنیتی و کمک های مالی همان دولتی زندگی می کرد که به دست خارجی ها ایجاد شده بود و برای ادامه حیات سیاسی، اقتصادی و امنیتی اش نیازمند کمک های خارجی بود؛ بنابراین آقای حکمتیار هم از رهگذر همان کمک ها در کابل زندگی و فعالیت می کرد.
 
افزون بر این، آقای حکمتیار پس از امضای تفاهمنامه صلح با دولت پیشین، فعالانه در مبارزات سیاسی شرکت کرد، حتی در انتخابات ریاست جمهوری، حضور یافت و پسرش نیز در انتخابات پارلمانی شرکت داشت.
 
همه این موارد، در سایه یک قانون اساسی و زمینه سازی دولتی به وجود آمده بود که آقای حکمتیار آن را قبول نداشت و می گوید دست نشانده بود و او برای براندازی آن مبارزه کرده بود.
 
درباره توجیه ناکامی های طالبان در حوزه دولت سازی، مواجهه با بحران اقتصادی و... نیز آقای حکمتیار، اظهارات بی پایه و مصلحت آمیز را مطرح می کند. او ادعا می کند که طالبان یک کشور «کاملا ویران و جنگ زده» را به میراث گرفته اند.
 
در این شکی نیست که کشور در نتیجه جنگ های طولانی طالبان با دولت، ویران شده بود و جنگ ادامه داشت؛ اما چرخه اقتصادی فعال بود، مردم به آینده امیدوار بودند، نیروهای مسلح ملی ایجاد شده بودند، یک قانون اساسی مورد توافق همه طیف ها و یک پرچم ملی معتبر و مورد احترام وجود داشت و ساختارها و سازوکارهای دموکراتیک مانند انتخابات، پارلمان، شوراهای ولایتی و... چه روی کاغذ و چه به صورت ناقص در عمل فعال بودند؛ اما در حال حاضر، هیچکدام از این موارد، وجود ندارد.
 
در ادامه این گفتگو «امیر حزب اسلامی» به عقده دیرینه اش برای دستیابی به قدرت بازمی گردد و طالبان را به تشکیل دولت قانونی، ایجاد قانون اساسی، پارلمان و سازوکاری مشروع برای ساختار قدرت دعوت می کند و تحصیل دختران را در شعاع شریعت اسلام، مجاز و مشروع می داند.
 
به این ترتیب، علیرغم  اینکه او به صراحت بیان می کند که نظام طالبان را بر «نظام دست نشانده قبلی» ترجیح می دهد؛ اما مشخص است که هرگز از آنچه جریان دارد، راضی نیست؛ زیرا با وجود تمام تلاش هایی که برای توجیه طالبان انجام داده نتوانسته به رویای دیرینه اش برای دستیابی به قدرت دست پیدا کند. از سوی دیگر، روشن نیست که مواضع او درباره نظام طالبان نیز واقعی و برآمده از نیات باطنی او باشد نه ناشی از ترس و تهدید؛ زیرا او در گذشته هم نشان داده است که در تغییر موضع سیاسی، مهارت ویژه ای دارد.
 
این وضعیت مرزی میان حمایت از امارت و خیال محال رسیدن به قدرت، او را آزار می دهد و موجب می شود تا در موضع گیری هایش دچار تناقض‌ شود و شطحیات پارادوکسیکالی را بر زبان بیاورد که در نهایت هیچ منظور محصلی از آن به دست نمی آید.

با این حال، باید به او حق داد؛ زیرا نتوانست حس نیرومند جاه طلبی و اقتدارگرایی ذاتی اش را به خوبی اشباع کند. او که می خواست «امیر» افغانستان و چه بسا سراسر جهان اسلام باشد، صرفا «امیر حزب اسلامی» باقی ماند.
 
عبدالمتین فرهمند - جمهور
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما *

پربازدیدترین