انتخاب دشوار طالبان: ایدئولوژی یا بقا

2 سنبله 1404 ساعت 8:27



افغانستان طالبان نه در آرامش داخلی است و نه در پذیرش جهانی. طالبان در حالی بر کرسی قدرت نشسته ‌اند که ایدئولوژی سخت‌گیرانه ‌شان با ضرورت‌ های بقا و تعامل در جهان امروز در تضاد آشکار قرار دارد. این تناقض، هم افغانستان را در بحران دائمی فرو برده و هم همسایگانی مانند ایران را با پرسش ‌های امنیتی و ژئوپلیتیکی تازه روبه ‌رو ساخته است.

پرسش اصلی این است که آیا طالبان حاضرند ایدئولوژی‌ شان را قربانی کنند تا به بقای سیاسی و دیپلماتیک برسند یا نه؟

 این پرسش در واقع هسته تناقض وجودی طالبان است، چون طالبان اساساً بر یک ایدئولوژی سخت‌گیرانه مذهبی و ضد نظام بین‌ الملل بنا شده‌ و همین ایدئولوژی موتور جذب نیرو، مشروعیت درونی و انسجام ساختاری آنها است. اما در طرف مقابل، همین ایدئولوژی همان چیزی است که طالبان را از پذیرش جهانی، دسترسی به منابع مالی مسدودشده، سرمایه‌گذاری خارجی و خروج از انزوا محروم کرده است. 

تجربه گروه‌ یا کشورهای مشابه نشان می ‌دهد که  فشارهای داخلی و خارجی می‌ توانند گروه ‌های ایدئولوژیک را مجبور به عقب‌ نشینی‌های تاکتیکی کنند. 
برای مثال، اخوان‌ المسلمین در مصر پس از ورود به قدرت مجبور شد قواعد سیاست مدرن را تا حدی بپذیرد، حماس در غزه گاهی میان جنگ و آتش‌بس نوسان می‌ کند تا بقای حکومتی ‌اش حفظ شود، حتی جمهوری اسلامی ایران در برخی مقاطع برای خروج از بحران های شدید، به توافق‌ هایی برخلاف شعارهای ایدئولوژیک تن داده است. در مورد طالبان، نشانه‌های دوگانه دیده می‌شود. از یک ‌سو در تلاش‌ اند روابط اقتصادی با چین، روسیه و کشورهای منطقه را تقویت کنند و به مجامع بین ‌المللی پیام بفرستند که برای ثبات منطقه ‌ای شریک قابل اتکایی‌اند، از سوی دیگر در سطح اجتماعی و حقوق بشری حاضر به عقب‌ نشینی جدی از اصول ایدئولوژیک ‌شان نیستند. مانند منع آموزش دختران و محدودیت‌ های گسترده بر زنان، که هزینه مشروعیت خارجی را برایشان بالا برده است. 

بنابراین پرسش کلیدی این است که طالبان بقا را چگونه تعریف می ‌کنند؟
اگر بقا برای آنان صرفاً به معنای کنترل جغرافیای افغانستان با ابزار نظامی باشد، ایدئولوژی قربانی نخواهد شد، اما اگر بقا را به معنای ادغام در نظام بین ‌الملل، دسترسی به منابع مالی، کاهش فشار تحریم و تبدیل شدن به یک دولت پذیرفته ‌شده بدانند، ناچار خواهند شد ایدئولوژی را تا حد زیادی قربانی کنند. آینده طالبان بسته به این انتخاب است. یا مانند کره شمالی به یک حکومت منزوی اما پایدار در داخل تبدیل می ‌شوند، یا مانند ویتنام، چین  یا حتی ایران مسیر عملگرایی تدریجی را انتخاب می ‌کنند، اما واقعیت افغانستان، فشار تروریسم فرامرزی، نیازهای اقتصادی و وابستگی به همسایگان، احتمالاً طالبان را دیر یا زود به سمت معامله‌ ای بین ایدئولوژی و بقا سیاسی سوق خواهد داد، هرچند این معامله نه یک ‌باره، بلکه تدریجی و پر از تناقض خواهد بود.
  
بنابراین، آنچه آینده طالبان را متمایز می ‌سازد، شرایط ویژه افغانستان است. اقتصاد فروپاشیده، فشار تروریسم بین‌الملل و نیاز به تعامل با همسایگان. این واقعیت‌ ها دیر یا زود طالبان را ناگزیر به امتیاز دهی می‌ کنند، هرچند این امتیازها تدریجی، پر از تناقض و همراه با کشمکش درونی خواهند بود. طالبان هرقدر هم که بر ایدئولوژی خود پا فشاری کنند، نمی‌ توانند از سایه سنگین تروریسم منطقه‌ ای بگریزند. 
درمورد ایران که این روزها بسیار با تردید به مسئله شناسایی و مشروعیت طالبان می نگرد و در موضوع تروریسم و مسئله تعهدات آب بشدت نگران است. باید گفت: ایران در قبال افغانستان به وضعیتی رسیده که هزینه ‌های امنیتی و ژئوپلیتیکی‌ اش از منافع کوتاه ‌مدت پیشین فراتر رفته است. 

هشدار اخیر نماینده ایران در  سازمان ملل درباره انتقال تروریست‌ ها از سوریه به افغانستان دقیقاً نشانه آن شکاف راهبردی است. ایران زمانی که جمهوریت مورد حمایت غرب در کابل بود، به‌جای بهره‌ گیری از یک دولت هرچند ضعیف اما پاسخگو در نظام بین ‌الملل، روی تضعیف آن و بی‌ اعتبارکردنش سرمایه‌ گذاری کرد تا عمق نفوذ آمریکا محدود شود، اما امروز با افغانستانی روبه ‌روست که طالبان در آن نه حاضر به اجرای تعهدات همسایگی‌ اند، نه می‌توانند یا می ‌خواهند خاک را از شبکه‌ های تروریستی پاک کنند. 

ایران زمانی با حذف یک دولت ضعیف اما پاسخگو، از شرّ حضور آمریکا در همسایگی‌ اش خلاص شد، اما اکنون برای مهار هزینه‌ های یک همسایه غیرپاسخ‌گو باید به معماری امنیتی و اقتصادی دقیقی رو بیاورد و تهدید فراملی را با ائتلاف‌ های منطقه‌ ای مهار کند و اجازه ندهد افغانستان طالبان از تهدید قابل مدیریت به تهدید ساختاری ارتقا یابد. 

در غیر این صورت، شرق ایران به صحنه ‌ای از بحران‌ های تکرارشونده تبدیل می ‌شود که هر بار با شوکی جدید از آب تا تروریسم بهای اشتباه‌های راهبردی گذشته را یادآوری می‌ کند. 
طالبان واقعاً در یک دوراهی راهبردی قرار دارند. از یک ‌سو بقای ایدئولوژیک‌ شان و شبکه ‌های درهم ‌تنیده  قدرت‌ شان با گروه ‌هایی مثل القاعده، تحریک طالبان پاکستان و حتی شاخه‌ های داعش پیوند خورده است و قطع رابطه کامل با این گروه ‌ها به معنای از دست دادن بخشی از هویت، حامیان و ابزار فشارشان است. از سوی دیگر، ادامه این رابطه‌ها عملاً باعث می‌شود حتی نزدیکترین کشورها مثل چین ، پاکستان و ایران که با طالبان تعامل تاکتیکی دارند، نتوانند مشروعیت رسمی و کامل بدهند. 

همه اینها نشان می ‌دهد که طالبان دیگر صرفاً با جامعه افغانستان سر و کار ندارند بلکه در قلب رقابت قدرت‌ های بزرگ قرار گرفته‌اند‌. به‌عنوان مثال، در قرن 19 اصطلاح  ( بازی بزرگ ) برای رقابت انگلیس و روسیه در افغانستان به کار می ‌رفت، این اصطلاح رقابت استراتژیک بین امپراتوری بریتانیا و روسیه تزاری بر سر تسلط و نفوذ در آسیای میانه و به ‌ویژه افغانستان استفاده می ‌شد.
هدف اصلی بریتانیا محافظت از هند، مستعمره مهم خودش بود و روسیه هم می ‌خواست نفوذ خود را در منطقه گسترش دهد. افغانستان در آن زمان  به عنوان یک حائل بین دو امپراتوری عمل می ‌کرد. امروز هم افغانستان به صحنه رقابت جدیدی میان چین، آمریکا، روسیه و حتی قدرت‌ های منطقه‌ ای مثل ایران و پاکستان تبدیل شده است. 

بنابراین، آینده طالبان به انتخابی گره خورده که میان ایدئولوژی و بقا باید انجام دهند. طالبان امروز نه توان اداره داخلی دارد و نه فرصت پذیرش جهانی و همین خلأ، آنها را به میدان رقابت قدرت‌ های بزرگ و چالش دائمی برای همسایگان تبدیل کرده است. ایران بیش از هر کشور دیگری هزینه‌ های امنیتی و ژئوپلیتیکی این وضعیت را احساس می‌ کند. از تهدید تروریسم فرامرزی تا بحران آب و مرز. اگر طالبان نتوانند میان ضرورت بقا و اصول ایدئولوژیک‌ شان تعادلی ایجاد کنند، افغانستان به‌جای پل همکاری منطقه ‌ای، به کانون بی ‌ثباتی ساختاری تبدیل خواهد شد. خطری که نه ‌فقط برای کابل، بلکه برای تهران و کل منطقه پیامد های جدی به همراه دارد.

مهدی حسینی محقق- خبرگزاری جمهور


کد مطلب: 185283

آدرس مطلب: https://www.jomhornews.com/fa/article/185283/

جمهور
  https://www.jomhornews.com