۰

جنگ بلخاب؛ آنچه نباید رخ می‌داد

شنبه ۴ سرطان ۱۴۰۱ ساعت ۱۰:۳۰
جنگ بلخاب تنها یک روز پس از سفر مقام های نظامی وزارت دفاع طالبان از کابل به سرپل، شروع شد؛ جنگی که می توانست رخ ندهد، کاملا قابل اجتناب بود و شکست آن محتمل به نظر می رسد.
جنگ بلخاب؛ آنچه نباید رخ می‌داد
جنگ در بلخاب، میان مهدی مجاهد؛ از معدود فرماندهان هزاره‌ تبار طالبان و طالبان حاکم، روز پنجشنبه شروع شد. این جنگ در پی افزایش اختلافات مولوی مهدی با رهبران طالبان و شکست تلاش ها و گفتگوها برای مهار آن به راه افتاد.
 
بربنیاد گزارش ها طالبان با تمام قوا از زمین و هوا مواضع مولوی مهدی را در بلخاب درهم می کوبند. حتی گفته می شود دست کم دو نفر از اعضای طالبان که در پوشش «اسیر» در میان نیروهای مولوی مهدی، رخنه کرده بودند، با انفجار کمربندهای انتحاری خود سعی کردند جبهه او را درهم بشکنند.
 
جنگ بلخاب تنها یک روز پس از سفر مقام های نظامی وزارت دفاع طالبان از کابل به سرپل، شروع شد؛ جنگی که می توانست رخ ندهد، کاملا قابل اجتناب بود و شکست آن محتمل به نظر می رسد.
 
حتی همین اکنون گزارش های اولیه حاکی است که طالبان مرکز ولسوالی بلخاب را به کنترل خود درآورده اند. صرف نظر از اینکه این بخشی از جنگ تبلیغاتی طالبان برای تضعیف روحیه طرف مقابل و ناامیدی هواداران مولوی مهدی است یا واقعیت دارد، فرجام این جنگ، چیزی جز شکست نیست و حاصل آن نیز کشتار و ویرانی و آوارگی و در به دری و بی پناهی هزاران نفر بی دفاع است؛ قربانیان همیشگی هر جنگی.
 
در این میان، شاید سرنوشت خود مولوی مهدی با توجه به دیگر به زیان ها و پیامدهای ویرانگر این جنگ، چندان اهمیت نداشته باشد؛ زیرا او در نهایت از صحنه خواهد گریخت و مانند سایر نام هایی که پیش از این با سرنوشت ملت بی پناه هزاره و شیعه، بازی کرده اند، از یادها خواهد رفت: محقق، خلیلی، دانش، مدبر، بهزاد، علیپور و...؛ چیزی که باقی می ماند مردمی است که از این پس به احتمال زیاد باید سرنوشتی رقت انگیز همانند پنجشیر را تحمل کنند.
 
آنها نمی دانند که با پیامدهای ویرانگر و‌ آسیب زای این جنگ جنون آمیز چه کنند. به جز ده ها هزار نفری که خانه و کاشانه خود را ترک کرده، آواره شده و در بدترین شرایط ممکن به سر می برند، جامعه شیعه و هزاره کشور نیز مجبور است تاوان سنگین این جنگ محکوم به شکست را بپردازد؛ زیرا نه تنها امیدهای واهی آنان برای ظهور یک رهبر عاقل، دلسوز و مردمی به یأس تبدیل شد؛ بلکه از این پس مجبور اند با حداکثر سرکوب و محدودیت و محرومیت و خشم و خشونتی دست و پنجه نرم کنند که پس از جنگ بلخاب به استراتژی محوری برای مهار رویدادهای مشابه در آینده تبدیل خواهد شد.
 
در شرایط کنونی، وضعیت افکار عمومی بسیار پرتنش و بحرانی است. شاید سخن گفتن از اینکه «مولوی مهدی اشتباه کرد» با توجه به جو اجتماعی حاکم، از سوی هواداران آتشین این جنگ جنون آمیز، همسنگ «خیانت» یا «خنجر از پشت» تعبیر شود؛ اما واقعیت به زودی آشکار خواهد شد؛ زمانی که دیگر برای مهار پیامدهای این جنگ، بسیار دیر شده است.
 
مردم به زودی درخواهند یافت که جنگ بر سر کرسی حقیری مانند ریاست استخبارات بامیان یا معادن زغال سنگ شمال، ارزش تحمیل این حجم از هزینه بر یک ملت زخم خورده و خسته را نداشت. این مردم در طول ده ها سال گذشته، بیش از آنکه از دشمنان شان آسیب ببینند، از مدعیان رهبری قومی و دوستان متظاهر و ریاکارشان زخم خورده و زجر کشیده اند. هنوز زخم های خونچکان ده ها سال جنگ میان گروهی در مناطق مرکزی و کابل، جنبش روشنایی و موارد مشابه، التیام نیافته است. به راستی کسانی که در آن ایام، سنگ رهبری قومی هزاره ها و شیعیان را به سینه می کوبیدند، اکنون کجا هستند؟ آیا تضمینی وجود دارد که مولوی مهدی مجاهد که یک طالب تعمیدی است، راه اسلاف خود را نمی رود و مردم را تنها در میان سیل بلا تنها رها نمی کند؟
 
در این شکی نیست که شیعیان از داشتن یک رهبری مقتدر مردمی که دغدغه مصالح بزرگ، حقوق مشروع و منافع کلان مردم را داشته باشد، محروم اند؛ اما برای جبران این خسران، امید بستن به یک طالب تعمیدی که تمام دغدغه اش ریاست استخبارات بامیان و معادن زغال سنگ است، نابخردانه است و تنها پیامد آن، افزایش آسیب ها، تشدید تنش ها، تعمیق بحران ها و دور شدن مردم از مطالبات مشروع خود برای مشارکت عادلانه در قدرت و مدیریت کلان کشور خواهد بود.
 
عبدالمتین فرهمند - جمهور
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما *

پربازدیدترین