جمهوری اسلامی ایران در یکی از پیچیده ترین موقعیت های خود قرار گرفته است. جنگ اخیر با اسرائیل، اگرچه در ظاهر تقابل نظامی محدودی بود، اما عمق پیام آن در سطحی بسیار فراتر از میدان نبرد بود. شکستن قواعد بازدارندگی، تضعیف توازن منطقه ای و آغاز یک فصل جدید از کنش گری بینالمللی علیه ایران.
پاسخ نظامی کنترل شده ایران که منجر به تلفات محدود، واکنشهای محدودتر و در نهایت، عقب نشینی نسبی دشمنان شد، حامل یک پیام مهم بود: نظام هنوز میخواهد در چارچوب محاسبهپذیر بازی کند. پرتاب محدود موشکها، عدم ورود به جنگ تمام عیار و آغاز سریع مذاکرات دیپلماتیک با روسیه، چین و اروپا همگی نشان دادند که جمهوری اسلامی هنوز عقلانیت میدان را حفظ کرده است.
اما ایران اکنون با یکی از پیچیده ترین بحرانهای خود مواجه است. 1- تهدید خارجی و شکنندگی شدید توازن منطقه ای. 2 - ابر بحران اقتصادی و رکود تورمی بی سابقه. 3- بحران انرژی، قطعی برق، کم آبی و نارضایتی عمومی. 4- ناکارآمدی نهادهای کلان.
ترکیب این عناصر، ایران را وارد وضعیتی کرده که حتی پاسخ های قهرآمیز نیز نمی توانند از درون این بحران عبور کنند. این بحران ترکیبی است که تنها راه برون رفت از آن، بازسازی ساختار سیاسی و راهبردی ایران است.
اگر گریزی به گذشته بزنیم متوجه خواهیم شد بزرگترین تهدید نه از بیرون، بلکه از درون و از بی تصمیمی نشات می گیرد. به عنوان مثال، تأخیر یک ساله ایران در پذیرش قطعنامه 598، منجر به از دست رفتن بسیاری از برگ های برنده نظامی و دیپلماتیک شد. قطعنامه 598 در تیرماه 1366 صادر شد، اما جمهوری اسلامی پس از یکسال تأخیر آن را پذیرفت. تا زمانی که همه برگهای برنده میدانی خود را از دست داده بود (سقوط فاو، حمله به کشتیها، بمباران شیمیایی، فشارهای بینالمللی و داخلی )
امروز نیز خطر مشابهی برای ایران وجود دارد. نه جمعبندی راهبردی در پرونده هستهای. نه چشم انداز مشخص در مواجهه با تهدیدات نظامی. نه استراتژی معین برای مهار بحرانهای انباشته داخلی.
اگر تصمیم گیری به تعویق افتد، ساختار قدرت، ابتکار عمل را به کشورهای دیگر واگذار خواهد کرد و این برای ایران فاجعه بار خواهد بود.
امروز بلاتکلیفی در سه حوزهی اصلی: پرونده هستهای، مدیریت مسائل داخلی و مواجهه با اسرائیل، می تواند نظام را به نقطه بی بازگشت برساند. جایی که دیگر نه امکان چانه زنی دارد، نه توان بازدارندگی مؤثر.
ساختار قدرت در ایران با تهدیدهای همزمان خارجی ( امنیتی ) و داخلی مانند: اقتصادی، اجتماعی و مقبولیت سیاسی روبه روست. اگر نظام ایران برای تغییر دست به تصمیمی جسورانه و اصلاحگرانه نزند، دچار یک چرخه فرسایش می شود که سرانجام آن، دیگر مدیریت و کنترل نیست، بلکه نوعی شکست ساختاری و بی نظمی عمیق خواهد بود.
اما آیا ایران وارد دوره سوم جمهوری شده است؟
شواهد زیادی نشان می دهد که جمهوری اسلامی در آستانه ورود به یک دوره سوم ساختاری است.
شروع دوره اول، با تثبیت ایدئولوژیک و انقلابی در سال 1357 تا 1368 با رهبری کاریزماتیک امام خمینی، ساختار انقلابی و بسیج، جنگ ایران و عراق، حذف تدریجی نیروهای غیرهمسو مانند: مجاهدین و ملیگراها و ترکیب جمهوریت و اسلامیت.
در دوره دوم، با تثبیت نهادها و اقتدارگرایی امنیتی در سال 1368 تاکنون با رهبری آیت الله خامنه ای و با تمرکز به قدرت نهاد رهبری و سپاه، نهادینه شدن سیاست های هسته ای، منطقه ای و محور مقاومت.
شکل گیری ساختار ولایت فقیه و ظهور دولت های متضاد مثل اصلاح طلب و اصولگرا در سطح کلان انجام شد.
بنابراین به نظر می رسد با توجه به تحولات منطقه ای، بحران های اقتصادی، شکاف نسلی و حتی درون حاکمیتی، آغاز دوره جدیدی را نشان می دهد.
اظهارات چند روز قبل علیاکبر ولایتی ( مشاور آیت الله خامنه ای ) درباره بازسازی در ساختار حاکمیت، نشانه ای از تغییر احتمالی آرایش سیاسی است. جمهوری اسلامی ممکن است برای عبور از فشارهای منطقه ای و بینالمللی، به مذاکره مشروط و اصلاحات محدود یا تاکتیکی در داخل تن دهد.
جمهوری اسلامی در آستانه ورود به یک دوره سوم ساختاری است که می توان آن را چنین توصیف کرد: دوره مهار بحرانها، تغییر توازن منطقه ای، نهادسازی امنیتی وفرهنگی و همزمان، چانه زنی تاکتیکی با غرب، در حالیکه شکاف نسلی و اقتصادی در حال تبارز است.
بنابراین اکنون نه زمان صبر است و نه انکار بحران، بلکه زمان بازنگری عمیق در بنیانهای حکمرانی، اولویت بخشی به بقا و مشروعیت و تصمیم گیری درباره آینده جمهوری اسلامی در مرحله سوم است، مرحله ای که یا با بازسازی آغاز میشود یا به بحران عمیقتر منجر میشود.
مهدی حسینی محقق- خبرگزاری جمهور